معنی راه عبور چهارپایان
حل جدول
واژه پیشنهادی
فارسی به ایتالیایی
passaggio
فارسی به آلمانی
Durchfahrt (f), Verkehrsstraße (f)
مترادف و متضاد زبان فارسی
انعام، دواب، ستوران، مواشی
عربی به فارسی
دوراهی , محل تقاطع , عبور , گذر
لغت نامه دهخدا
عبور. [ع ُ] (ع مص) درگذشتن از نهر و وادی. (اقرب الموارد). گذشتن از نهر و جوی. (منتهی الارب) (آنندراج). بر آب گذشتن. (تاج المصادر) (غیاث اللغات) (المنجد). || شکافتن راه را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد). || مطلق گذر کردن از راهی. (غیاث اللغات).
عبور. [ع َ] (اِخ) نام ستاره ای است که بعد از جوزا درآید. (غیاث اللغات). شعری عبور؛ یکی از دو شعری و آن سپس جوزاست. آن را عبور نامند چون از حجره گذرد. (اقرب الموارد). نام ستاره ای که بعد جوزا درآید. (منتهی الارب).
معادل ابجد
757